دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: تقویت فرهنگ عمومی راهی برای افزایش هم‌بستگی اجتماعی است فرهنگ عمومی، زیربنای سلامت جامعه است درگذشت «کوئینسی جونز» تهیه‌کننده آثار مایکل جکسون در ۹۱ سالگی تسهیلات تبصره ۱۸ وزارت فرهنگ به چه کسانی تعلق می‌گیرد؟ اکران سیار «آسمان غرب» میلیاردی شد «سعیداسلام‌زاده» مدیر روابط عمومی معاونت هنری شد دلیل تعطیلی برنامه «شیوه» شبکه چهار چه بود؟ نگاهی به مجموعه‌داستان «نیمۀ تاریک ماه» هوشنگ گلشیری نگاهی به ذات سیال «فرهنگ عمومی» و آیین‌نامه‌های بدون ضمانت اجرایی صفحه نخست روزنامه‌های کشور - دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ «دزدان دریایی کارائیب» جدید بدون حضور جانی دپ پیام رئیس انجمن بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان منتشر شد انتشار نسخه مجازی آلبوم عاشقانه «نوازشگر» چرا «سفره ایرانی» کیانوش عیاری پس از ۲۰ سال هنوز اکران نشده است؟ حکایت آبی که صدراعظم نخورد درباره عکاسی تئاتر که پس از ۷ سال به جشنواره رضوان اضافه شد معرفی چند کتاب برای علاقه ­مندان به یادگیری وزن شعر | آراستن طبع موزون
سرخط خبرها

به بهانه زادروز محمود دولت آبادی | ۱۵ سال عمر پای «کلیدر»

  • کد خبر: ۱۱۹۵۵۷
  • ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۳:۰۸
به بهانه زادروز محمود دولت آبادی | ۱۵ سال عمر پای «کلیدر»
به بهانه زادروز محمود دولت آبادی، این نویسنده خراسانی نگاهی داشته ایم به چگونگی و مسیر خلق و انتشار رمان کلیدر از زبان خالقش که در مصاحبه‌های مختلف مطرح کرده است. این «ناممکن» سترگی که «ممکن» شد.

خادم | شهرآرانیوز؛ شاعری در وصفش چنین گفته است: «کلیدر قله‌ای است که از مه بیرون است.» خلق قله‌ای به بلندای ۱۰ جلد و بیش از سه هزار صفحه، کاری است جان فرسا که محمود دولت آبادی به گفته خودش ۱۵ سال از عمرش را پای آن گذاشته است. دولت آبادی در جایی می‌گوید: «ادبیات یک امر ناممکن است، کلمه نیست فقط. هر کسی نمی‌تواند این کار را بکند. هر کسی می‌تواند حرفش را بزند، اما نمی‌تواند انجام بدهد. شما باید مجاب بشوی، جهان باید شما را مجاب کند که آن ناممکن ممکن شود.» حالا به بهانه زادروز این نویسنده خراسانی نگاهی داشته ایم به چگونگی و مسیر خلق و انتشار رمان کلیدر از زبان خالقش که در مصاحبه‌های مختلف مطرح کرده است. این «ناممکن» سترگی که «ممکن» شد.

کلیدر زاییده ذهن من است

وقتی بچه بودم گفتند کسی پلنگی کشته و آورده بالای ده، وقتی این داستان توی ده پیچید، گفتند چند سال پیش هم یک عده را توی کوه‌ها کشتند و آوردند از جلوی ده عبور دادند و مردم ده رفتند آن‌ها را هم دیدند. این [ماجرای گل محمد]فقط یک چیز شنیداری بود. همه ش زاییده ذهن من است. وقتی این کار نوشته شد به من گفتند گل محمد اصلا مادر نداشته است، در حالی که بلقیس یکی از درخشان‌ترین شخصیت‌های زن در ادبیات فارسی است.

زمینه آماده سازی کلیدر را از کشاورزی آموختم

در همان زمان و حتی پیش‌تر مدام حماسه «کلیدر» در ذهنم مرور می‌شد، اما می‌دانستم زمان نوشتنش فرا نرسیده است. جرئتش را نداشتم. رویارویی با چنین کاری، پختگی می‌خواست که من در آن سال‌ها نداشتم. «گل محمد» را از کودکی می‌شناختم. از سه یا چهارسالگی که قصه‌ها در ذهنم می‌ماند قصه او را شنیده بودم و در خاطرم مانده بود.

شیفته وار آن همه سال با من آمده بود و هر بار بخشی از حماسه اش را در ذهنم ساخته بودم تا اینکه سال‌ها بعد -پس از کار‌هایی که انجام دادم و با عنوان «کارنامه سپنج» در دسترس است- توانستم بر آن تردید غلبه کنم و نوشتنش را آغاز کنم. در کار کشاورزی یکی از مهم‌ترین مقدماتش آماده کردن زمین است، من هم در ادبیات این کار را کردم یعنی ۱۵ سال کار کردم روی داستان‌های کوتاه یا داستان‌های کمی بلندتر تا این زمینه را آماده کنم برای آغاز کلیدر. حدود بیست و هفت سالگی شروع کردم و تا چهل و دوسالگی من ادامه داشت، اما این نکته که ۱۵ سال زمینه را از نظر آموزش و تجربه اندوزی آماده کردم تا برسم به کار عظیمی که‌ می‌خواستم انجام بدهم، این را از کشاورزی دارم.

نمی‌دانستم کار چنین ابعادی پیدا خواهد کرد

من اصلا نمی‌دانستم چه اتفاقی دارد می‌افتد. در تمام مدتی که آثار پیش از کلیدر را‌ می‌نوشتم، لایه‌های زیرین ذهن من به شخصیتی فکر می‌کرد که در یک دوره‌ای از تاریخ به عنوان نمونه‌ای از عیاری کلاسیک فارسی دارد به پایان خودش می‌رسد. اصلا نمی‌دانستم این کتاب چنین ابعادی پیدا خواهد کرد. ذهن پنهان آدمی یکی از حیرت آورترین نادیده‌های این روزگار است.

نوشتن کلیدر جبر بود

توماس مان می‌نویسد که آثار بزرگ به ناگزیر در یک مقطع چرخش تاریخی پدید می‌آیند. این نه دست من است نه دیگری، این جبر است. دوره زندگی ایلی در جامعه ما رو به افول بوده که این اثر نوشته شده است و تبدیل جامعه ما به یک جامعه که به سمت شهرنشینی می‌آید، یک چرخش تاریخی است. این اثر را اگر من نمی‌نوشتم، طبق قوانین تاریخی یکی دیگر باید می‌نوشت.

وقتی طلسم شکسته شد

وقتی تهران زیر موشک بود، زن و بچه هایم را‌ می‌بردم بیرون شهر. مثلا شمال خانه دوستی. آن‌ها که آرام می‌گرفتند من سرگرم نوشتن می‌شدم. عمدتا در تمام طول جنگ وضع من این گونه گذشت. در همین فاصله، بیماری پدرم و مشکلات خانوادگی هم پیش آمد که باید آن‌ها را هم سامان می‌دادم. در یکی از یادداشت هایم نوشته ام: «ساعت پنج بعدازظهر شنبه ۲۰/۱۰/۱۳۶۲ سرانجام طلسم شکست و وزارت ارشاد اسلامی با انتشار رمان «کلیدر» موافقت کرد. مشروط به اینکه در پاره‌ای قسمت‌ها اندک دستکاری می‌شود که من موافقت کردم.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->